خاک آلود گردیدن (بِ وَ دَ) خاک آلود شدن. رجوع به خاک آلود شدن شود. تعفﱡر. اعتفار انعفار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (تاج العروس) (المنجد) ادامه... خاک آلود شدن. رجوع به خاک آلود شدن شود. تَعَفﱡر. اِعتِفار اِنعِفار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (تاج العروس) (المنجد) لغت نامه دهخدا